دوستان عزیز قبل از هر چیز تشکر می کنم بابت صبوری تون در باب غیبت طولانی مدت من و مسیجهای بسیار زیادی که چه اینجا و چه در فیس بوک بابت غیبت بی هنگام من داده و در اونها ابراز نگرانی کردید ... ضمن اینکه امیدوارم از اینکه نمی تونم مسیجهای زیبای شما رو تک به تک پاسخ بدم از من دلگیر نشید ....
در این مدت نبودنهام اتفاق بسیار ناگواری برای من افتاده که باعث شد نتونم مثل قبل در خدمتتون باشم اتفاقی که زندگی من و خانواده ام رو دگرگون کرد ... شاید خیلی از شما بخاطر داشته باشید زمانی رو که دست دعا به سویتون دراز کردم و ازتون خواستم برای سلامتی و شفای پدر عزیزم که الان مدتی هست ما رو ترک کرده اند دعا کنید. اما با وجود همه دعاها دست تقدیر و خواست پروردگار بر این بود که سایه پدر مرحومم از سر ما کم بشه و در آرزوی دیدار دوباره ش بمانیم ....
درست است که اینجا وبلاگ آشپزی است اما حالا که یک خانواده بزرگ رو تشکیل می دیم حیفم اومد قدری در مورد پدر مادرها این فرشته های زمینی باهاتون صحبت نکنم
فرشته هایی که فقط وقتی نداریمشون متوجه می شیم چه سرمایه بزرگی رو از دست داده ایم. پس دوست من تا زمانی که فرصت داری قدر این سرمایه ها رو بدون و اگر به هر دلیل، فاصله ای بین خودت و پدر مادرت احساس می کنی بدون ذره ای تامل در کنارشون باش و از حضورشون لذت ببر ...
پدر من هفت ماه در بستر بیماری بودند. در این مدت تا جایی که تونستم در کنارشون موندم و سعی کردم از باقیمانده فرصتی که خداوند در اختیارم قرار داده نهایت استفاده رو ببرم ... می دونم موفق نبودم. می دونم قدر پدر مادرها رو به هیچ قیمتی نمی شه دونست. می دونم حتی اگه بر پای پدرم سجده می کردم هم باز لیاقتشون بیش از اینها بود ولی لااقل با وجود همه ی کم کاریها سعیم رو کردم ....
آخرین شبی که نعمت داشتن پدر رو تجربه می کردم حس غریبی داشتم. حسی همراه با ترس از دست دادن ایشون ... گرچه تا آخرین دقایق هم امیدمون رو از دست نداده بودیم و منتظر معجزه ای از جانب خداوند بودیم اما اون شب این حس غریب باعث شد بیشتر از
شبهای قبل در کنار پدرم بمونم و دستهای گرمش رو لمس کنم ...
گرچه گریه ها و اشکهای ما همیشه دور از چشم پدر بود، اون شب نتونستم خودم رو کنترل کنم و همونطور که اشکهام بی وقفه جاری بود بهش گفتم دوستش دارم و همیشه در قلبم می مونه
و باید بگم تمام خوشحالی من از همین است ...
من و دستهای پدر و نگاه پر محبت و معناداری که هیچ وقت از خاطرم نمی ره ... فردای اون روز فهمیدم اشکهای اون شب من, راز و نیازم با پدر واون نگاههای پر محبت نگاه خداحافظی بوده که شاید پدر خودش می دونسته
من اما اون شب نمی دونستم این آخرین شبی است که می تونم با پدر حرف بزنم، اگر می دونستم لحظه ای و ثانیه ای ازش جدا نمی شدم، اما از اونجا که هیچ کس از آینده خبر نداره، روز بعد در حالیکه همیشه دوست داشت لحظه سفر همه ما در کنارش باشیم با چشمانی خیس و قلبی پر از عشق به دیار باقی رهسپارش کردیم و از خداوند خواستیم به یمن مهربونی هاش و بزرگواری هاش خانه جدیدش آرامگاهی باشه پر از نور الهی و رحمت ابدی ...
در هر حال پدر از تو ممنونم بخاطر همه بزرگواری هات بخاطر قلب پاک و رئوفت و بخاطر نام نیکی که از خودت برجای گذاشتی ... نام نیکی که اعتبار و افتخار امروز من است و می دونم به سادگی به دست نیاوردی. امیدوارم لایق اونهمه بزرگی تو باشم
♡♡♡ برای همیشه دوستت دارم پــــدر
و باز هم ممنون از شما همراهان همیشگی
از اینکه حرفهای دلتنگی من رو تحمل کردید سپاسگزارم ... انشالله به محض اینکه بتونم روال قبل و اصلی وبلاگ رو در پیش خواهم گرفت و مثل قبل در خدمتتون خواهم بود
لاله
لاله عزیزم اشکمون رو در اوردی با این نوشته پر احساس :((
ReplyDeleteروحشون شاد و قرین رحمت
صبر و شکیبایی براتون ارزو میکنم
ممنونم شادی جان و عذر می خوام ازینکه ناراحتت کردم عزیزم
Deleteصمیمانه تسلیت میگم، انشاله جاشون بهشت باشه
ReplyDeleteخیلی ممنونم دوست عزیز ناشناس
Deletelaleh jaan omidvaram khoda beh to va khanevadeh golet saburi bedeh,
ReplyDeleterooheshun shad basheh va dar aramesh
emruz nakhodagah yadet oftadam
oomadam tu blog yeh sari bezanam keh didam tazeh matlabet ro neveshtiiiiii
ممنونم عاطفه جون ازینکه به یادم بودی
Delete♡♡
روحشون شاد و یادشون گرامی لاله جان ، خدا بهتون صبر بده
ReplyDeleteواقعا سخته ، باید قدر تک تک لحظات بودنشون رو دونست
ممنونم ارغوان جون. بله ای کاش همه اینها خواب بود
Deleteامیدوارم سایه پدر مادر همیشه روی سرتون باشه عزیزم
روحشون شاد عزیزم. هر موقع دلتنگ و نا آرام شدی واسشون فاتحه بده و قرآن بخوان. هم سبب شادی ایشون میشه و هم خودت آرام میشی
ReplyDeleteممنونم دوست عزیز. امیدوارم رفتگان شما هم در آرامش باشند
Delete♡
عزیزم لاله جان خیلی بهتون تسلیت میگم امیدوارم روح پدر بزرگوارتون در آرامش باشه
ReplyDeleteممنونم از شما ستاره جان امیدوارم خداوند همه رفتگان رو در پناه امن خود قرار بده
Deleteخدا رحمتشون کنه لاله جان خوشحال باشید که لحظات اخر در کنار پدرتون بودید من که حسرت دیدار اخر به دلم موند
ReplyDeleteممنونم حمیده جان
Deleteمی تونم احساستون رو درک کنم
امیدوارم خدا پدر شما رو هم رحمت کنه و بهتون صبر بده
خدا رحمتشون کنه لاله جان خوشحال باشید که لحظات اخر در کنار پدرتون بودید من که حسرت دیدار اخر به دلم موند
ReplyDeleteممنونم عزیزم
Deleteپاسختون رو در کامنت قبل دادم
غم آخرتون باشه عزیز
ReplyDeleteخیلی ممنون از لطفتون
Deleteبرخیز پدر بجاست که بیدار شوی
ReplyDeleteاین قافله را دوباره سالار شوی
جان را به فدای قدمت می ریزم
یک بار دگر اگر تو بیدار شوی
تسلیت میگم
:((( ای کاش می شد
Deleteممنون از شما
سلام لاله ی عزیزم امیدوارم منو هم در غمت شریک بدونی همشهری هستیم اگر خبر داشتم حتما توی مراسم پدرت شرکت میکردم امیدوارم خداوند روح ایشون رو شاد و صبر به خودت و خانواده گلت عطا کنه
ReplyDeleteسلام آرزو جان
Deleteممنونم از لطفتون عزیزم و از آشنایی تون خوشحالم
امیدوارم خداوند رفتگان شما رو هم بیامرزه
Roohash shad & yadash gerami :(
ReplyDeleteسلامت باشید دوست عزیز
Deleteهیچ چیز کمبود پدر را پر نمیکند
ReplyDeleteخدا بیامرزد پدر گرامیتان را و به ایشان رحمت و آرامش عطا بفرماید
ممنونم از شما خانم یا آقای اکبری
Deleteمتاسفانه همینطوره
سرنوشت من و شما چقدر بهم شبیه است
ReplyDeleteمنم مادرم رو در یک چنین شرایطی از دست دادمامیدوارم خدا پدر عزیز شما و مادر من رو هم رحمت کنه
بهتون تسلیت می گم سودی جان
Deleteخدا رحمتشون کنه عزیزم
ReplyDeleteتسليت ميگم لاله عزیزم اميدوارم جايگاهشون در بهشت باشد وخداوند صبر به شما و خانواده گرامی بدهد
ممنونم طیبه جان
Deleteخدا رفتگان شما رو هم بیامرزه
خیلی متاثر شدم لاله جان با چشمانی پر از اشک براتون آرزوی صبر می کنم و از خدا می خوام پدر بزرگوارتون رو غرق نور و رحمت کنه
ReplyDeleteازینکه ناراحتتون کردم عذر می خوام
Deleteو ممنونم ازتون
مطمئنا روح بزرگشان در بهشت الهی جای داره دوست عزیز، روحشان شاد و یادشان گرامی
ReplyDeleteسلامت باشید منیر جان
Deleteممنون از شما
، روح پدر بزرگوارتان شاد ،امیدوارم خدا کمکتان کند که این دوران سخت رو باصبوری هرچه بیشتر سپری کنید .آمین
ReplyDeleteممنونم از شما آقای حجت الله
Deleteخدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه
ای وای شرمنده من نسیم هستم نمی دونم چی شد اسم فامیلم (حجت الله ) رو نوشتم
Delete:)
دشمنتون شرمنده نسیم جان
Delete:)) ممنون که یادآوری کردید
ReplyDeleteغم سنگینی است لاله جان اما وقتی بدونید جایگاه والاتری نسبت به این دنیای فانی دارند بهتر می تونید با این غم کنار بیایید
بهشت برین جایگاهشان
ممنونم دوست عزیز
Deleteامیدوارم خداوند همه رفتگان رو در پناه امن خود قرار بده و در آرامش باشند
روحشون قرین رحمت حق
ReplyDeleteممنونم از دعای خیرتون
Deleteروحشون قرین رحمت حق
ReplyDeleteپاسختون رو در کامنت قبل دادم
Deleteممنون از شما
لاله جان ، امیدوارم خدا به تو و خانواده ی محترمت صبر عظیمی عطا کنه ، مراقب خودت باش ، برای بامدادت حالا حالاها باید مادری کنی ، میدونم خداوند بهت صبر میده که اینروزهای غم انگیز رو بگذرونی ، میبوست عزیزم ...............
ReplyDeleteممنونم رزیتای عزیزم
Deleteهمیشه نگران از دست دادن بابا بودم و باید بگم آمد به سرم هرآنچه می ترسیدم
دوریش خیلی اذیتم می کنه و هر روز بیشتر از قبل دلتنگش میشم .... بامداد کوچولو هم که این وسط خیلی آسیب دید
چقدر با احساس در مورد پدرتون حرف زدید لاله خانم. درکتون می کنم من عاشق پدرمم و از تصور از دست دادنشم وحشت می کنم :((
ReplyDeleteلیندا
امیدوارم سایه پدر و مادر همیشه روی سرت باشه لیندا جان
Deleteمنم عاشق پدرم بودم عزیزم
:(
لاله ی عزیز و مهربونم، بهتون تسلیت میگم
ReplyDeleteو آرزو می کنم، خداوند پدر بزرگوارتون رو رحمت کنه
آمین
ممنونم دوست عزیز ناشناسم
Deleteاز اینکه کنارمید خوشحالم
لاله جون , هر چند که خوشحالم که باز دست نوشته تورو تو وبلاگت دیدم , ولی به همون اندازه ناراحت و غمگینم که دست نوشته هات با خاطرات تلخ و این مصیبت همراه بوده :(
ReplyDeleteامیدوارم که انقدر صبور و مقاوم باشی که بتونی این ایام سخت رو پشت سر بذاری
و امیدوارم که روح عزیز از دست رفتتون در آرامش ابدی قرار بگیره
ممنونم گیلدای نازنینم
Deleteامشب بیش از هر شب دیگه دلتنگ بابا هستم. نمی دونم می تونم بار سنگین این غم رو تحمل کنم یا نه
:((( خیلی دلتنگم گیلدا
ReplyDeleteامیدوارم بهترین و نیکوترین جای هستی مامن پدر بزرگوارتان باشد لاله جان و از خداوند برای شما طلب صبر می کنم
... نیلو
ممنونم نیلو جان و امیدوارم خداوند رفتگان شما رو هم رحمت کنه
Deleteخدا رحمت کنه ایشون رو لاله جان
ReplyDeleteممنونم سمیرا جان
Deleteو همینطور رفتگان شما رو دوست عزیز
من به تازگی وبلاگ شما رو پیدا کرده م و باید بگم تو همین مدت کوتاه شدیدا طرفدارتون شده م
ReplyDeleteبا خوندن متنتون واقعا متاثر شدم و از ته دل برای پدر بزرگوارتون طلب آرامش می کنم
ممنونم از لطفتون دوست عزیز ناشناس
Deleteبهتون خوش آمد می گم و از آشنایی تون
خوشحالم
Kheyli kheyli beheton taslyat migam lale jan. Ghame akhareton bashe
ReplyDeletevaghean narahat shodam azizam :((
ممنونم از محبتتون شیوا جان و ازینکه ناراحتتون کردم عذر می خوام
Deleteامیدوارم خداوند به شما صبر عنایت کنه من هم مثل شما داغ اخرین نگاه را دارم
ReplyDeleteو بخوبی درکتون می کنم امیدوارم جایگاه همه پدرها و مادرها رو در بهشت برین باشه آمین
ممنونم از همدردی تون دوست عزیز
Deleteخداوند عزیزان شما رو هم بیامرزه
سلام لاله جان.خدا رحمتشون کنه .خدا به شما و خونواده صبر بده.عزیزم تو خیلی خوشبختی که تونستی به ایشون بگی که چقدر دوستشون داری....متاسفانه من نتونستم این حرفها رو به پدرم بگم قبل از اینکه قلب مهربونش ....ولی خوشحالم که تو تونستی حرفهای دلت رو بگی.
ReplyDeleteسلام نیلوفر جان خیلی متاسفم از این موضوع و احساست و کاملا درک می کنم
Deleteاون شب اصلا دلم نمی خواست بخوابم چند باری رفتم پیش بابا و دستهاش و گرفتم ... بار اخر که اشکهام بی وقفه و بدون کنترل من می ریخت ساعت 3 صبح بود ولی به خاطر مادرم که از گریه ها و ناراحتی های ما خیلی غصه می خورد سعی کردم بخوابم
گرچه ناشکری است نیلوفر جان ولی راستش و بخوای حالا خیلی پشیمونم که چرا تا خود صبح پیش بابا نموندم و باهاش حرف نزدم
عزیزم امیدوارم خدا پدرت رو رحمت کنه و روح ایشون در ارامش باشه
و ممنون از پیامت
ruheshun shad
ReplyDeleteممنونم از شما
Deleteخدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه دوست عزیز
سلام لاله عزیز،من با خوندن این مطالب بسیار قلبم فشرده و متاثر شدم و ازصمیم قلبم به شما و خانواده گرامی تسلیت میگم و امیدوارم ما دوستان را در غمت شریک بدونی واگر چه همیشه گفتن راحته ولی امیدوارم در آینده با اومدن بهار روزهای قشنگتری داشته باشی به امید روزهای قشنگتر
ReplyDelete
Deleteسلام مهناز جون عزیز و هنرمند
ممنونم از لطفت و امیدوارم اگه پدر مادرتون در قید حیاتند در کنارشون بهترین لحظه ها رو سپری کنی
چیزی که این روزها به من آرامش می ده خاطرات خوش گذشته است و اون حس محبت و صمیمت عمیقی که بینمون جاری بود
و راستش همین ها به من تسلی می ده تا بهتر بتونم غم نبود پدر رو تحمل کنم
در هر حال بازم ازت ممنونم مهناز جان و امیدوارم همیشه شاد و خوش و سلامت باشی عزیزم
سلام لاله خانوم.من هم یکی از خوانندگان وبلاگتون هستم و از دستورات خوبتون استفاده کرده و می کنم .بابت فوت پدر گرامیتون هم بهتون تسلیت میگم و ارزوی سلامتی واسه خودتون و عزیزانتون بخصوص مادر گرامیتون دارم.من کاملا" شمارو درک میکنم .آخه حدود 5 ساله که مادرم به رحمت خدا رفته و الان هم که دارم کامنت میگذارم اشک تو چشام حلقه زده. امیدوارم که خدا بهتون صبر بده و روح پدر مرحومتون هم شاد باشه.شاید من کم پیش والدینم نبودم اما هنوز فکر می کنم که خیلی کارها می تونستم واسه مامانم انجام بدم که الان نمیشه.مامانم خیلی دوست داشت بچه منو ببینه اما عجل مهلت نداد و عمرشون به دنیا نبود.به هرحال آرزوی سلامتی و عمر با عزت واسه مادرتون و پدر خودم دارم و امیدوارم از این به بعد زندگیتون تمام رنگ شادی به خودش بگیره.آمین.
ReplyDeleteسلام منصوره جان ممنونم ازتون عزیزم
Deleteامیدوارم خداوند مادرتون رو رحمت کنه
متاسفانه دنیا همینه پدر منم همیشه دوست داشتند عروسی خواهر برادرم رو ببینن همیشه می گفتن بچه های مردم مثل بچه های خودمند چیزی که در مورد همسر من و خواهر دیگرم ثابت کرده بودند ولی متاسفانه قسمت چیز دیگری بود و بقول شما عجل مهلت نداد و این حسرت به دل همه ما موند
لاله جان عزیز ...در غمتون مارو شریک بدونید .روح بزرگوارپدرتون شاد و یاد عزیزشون همیشه گرامی ...مجددا تسلیت میگم و ازته دل برای شما و خانواده گرامیتون صبر و بردباری از خدای بزرگ آرزو میکنم .
ReplyDeleteسلام خانم صفایی عزیز
Deleteممنونم ازتون امیدوارم خداوند رفتگان شما رو هم رحمت کنه و همیشه شاهد سلامتی و خوشی خانواده باشید
بازم از همدردی تون سپاسگزارم
سلام
ReplyDeleteمن هم شهریور امسال مادر عزیزمو از دست دادم
خیلی سخته
من هنوز باور نکردم
خیلی متاسف شدم
روحشون شاد و در ارامش
سلام الهام جان
Deleteخدا رحمت کنه مادر بزرگوارتون رو
بله واقعا سخته و متاسفانه برخلاف اونکه می گن خاک سرد است هر چه پیش می ره دلتنگی ما هم بیشتر می شه
امیدوارم خدا به همه کسایی که عزیزی رو از دست داده اند صبر و به رفتگانشون آرامش عطا کنه
******
لاله جان با سلام و عرض تسلیت به شما و خانواده محترمتان برایتان صبر آرزو میکنم. عزیزم من تازه با وبلاگ شما آشنا شده بودم که خبر بیماری پدرم در مرداد ماه امسال مرا به ایران کشاند و متاسفانه فقط سه هفته از حضورشان لذت بردم و بعد دارفانی را وداع گفتند و به دیار باقی شتافتند و من هم مثل شما به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود. وقتی در عالم غم و اندوه و ناباوری به محل اقامتم برگشتم و سری به وبلاگ شما زدم متوجه بیماری پدرتان شدم و با تمام سلولهای وجودم میتونستم درد شما رو درک کنم بعد از چند ماه دوباره به ایران رفتم برای اینکه میخوام از هرفرصتی برای بودن در کنار مادرم استفاده کنم. درسته که خاک مرده به نظر من هم سرد نیست ولی به خودت زمان بده کم کم آرام میشی من تازه بعد از گذشت 8 ماه از رفتن پدرم کمی آرام شدم بخصوص این سفر دوباره به ایران و رفتن بر سر مزارشون خیلی به من کمک کرد . شکر گذار خدا باشید که مادرتان تنها نیستند و خواهر و برادرتان در کنارشان زندگی میکنند چون تنهائی مادرم الان بیش از هر چیز ما رو آزار میده . الهی که به امید خدا شما هم به آرامش برسید و خدا سایه مادر رو بالای سرتان نگه دارد. باز هم برای شما آرزوی صبر و سلامتی دارم.
ReplyDeleteسلام دوست عزيز ناشناسم ممنونم از شما و خيلي عذر ميخوام بابت اينكه اينقدر دير پاسختون رو مي دم
Deleteخدا رحمت كنه پدر عزيزتون رو و سايه مادرتون رو روي سرتون نگه داره
هفته آينده يكسال از فوت پدرم مي گذره متاسفانه من هنوز نتونستم با اين غم كنار بيام اما بهرحال تلاش مي كنم
باز هم ممنونم از همدردي شما
نخونده بودمش این متنو، لاله خدا رحمتشون کنه، دلم به درد آمد
ReplyDeleteلاله ولی خاک سرده، اگه سرد نبود چطور ما میتونستیم با اون درد جانگذااااااااااز که اصلا نمیشه وصفش کرد زندگی کنیم الان؟ خدا می بره، صبرش را میده. اگه نده نمیشه زندگی کرد
ممنونم الي جونم اميدوارم من هم بتونم با اين غم كنار بيام
Deleteلاله جون تسلیت میگم، داشتم متنت رو میخوندم، بدنم یخ کرد. امیدوارم غم آخرتون باشه. روحشون شاد
ReplyDeleteممنونم ناهيد خانم عزيز
Deleteهمينطور رفتگان شما رو
تسلیت میگم. خدا بهتون صبر بده
ReplyDeleteممنونم از شما دوست گرامي
Deleteسلام لاله جون من همیشه به وبلاگتون سر میزدم ولی میدیدم چیزی نمی نویسید نگران شدم گفتم حتما اتفاقی افتاده خدابه شماصبربده مارا درغم خودتان شریک بدونید
ReplyDeleteممنونم مريم جان از اينكه به ياد من هستيد
Deleteسلام لاله جان . .
ReplyDeleteبعد این همه مدت الان تونستم این متن رو ببینم . .
منم پدرم در بستر بیماری هستند . .
کامل درکتون میکنم . . وقتی متن زیباتونو خوندم ناخودآگاه اشکام روی گونه هام سرازیر میشد . .
ای کاش پدر ها و مادرها ابدی بون . . . ای کاش هیچوقت . . . من مرگ رو پایان راه نمیدونم . . شاید فقط بخاطر اینه که دلمو آروم کنم اما هر چی که باشه از ما جدا میشن . . . . امیدوارم زندگی جدید پدرتون قرین رحمت الهی باشه . . پر از نور و روشنایی . . امیدوارم دلتون آروم بشه . . هرچند که میدونم سخت تر از اون چیزیه که هر کسی بخواد صحبتش رو کنه . . با اینکه هیچوقت افتخار آشناییتونو از نزدیک نداشتم اما همیشه یه خانم هنرمند از شما به یادم میاد هروقت به موارد آشپزی میرسم . . امیدوارم همدردی منو بپذیرین . . دوستدار شما . . سارا
سلام سارا جان
Deleteعذرخواهي مي كنم كه اينقدر دير پاسختون رو مي دم، اميدوارم پدر عزيزتون سلامتي شون رو بدست اورده باشند و اين روزها دلتون شاد باشه
باز هم ممنون از همدردي تون
خدا بهتون صبر بده.من که با هر خطی که نوشته بودین گریه کردم...
ReplyDeleteلاله جانمممممممممممم
ReplyDeleteخدای من....
بعد مدتها اومدم وبلاگت ببینم اومدی یا نه..دیدم چند تا پست هم عقب موندم و این آخری حالم رو خراب کرد
متاسفم عزیززززززززززززم
تسلیت م یگم بهت دوستم
الهی قلبت آروم بشه و دل مهربونت بتونه این غم رو تحمل کنه
سخته ..خیلییی هم سخته..می دونم
ولی به بامداد عزیز و همسر خوبت فکر کن و اونهایی که برات موندن و عزیزن و نگاهشون به توست
خدا رحمتشون کنه پدر عزیزت و و به خانواده تون صبر بده
لاله جانم ...واقعا شرمنده که زودتر خبر نگرفتم ازت
کلا از دنیای وبلاگ دور بودم مدتی
می بوسمت دوستم
سلام هانيه جون ممنونم عزيزم خيلي ببخشيد كه دير پاسخت و مي دم
Deleteعزيزم اميدوارم خداوند سايه پدر و مادر رو روي سرت نگه داره
ممنونم كه به يادم بودي
لاله عزیزم سلام. امیدوارم روزهای بهتری پیش رو داشته باشی. بازم این غم بزرگ رو بهت تسلیت می گم و امیدوارم تونسته باشی باهاش کمی کنار بیایی.
ReplyDeleteامیدوارم بازم نوشته های خوبت و رسیپی های خوشمزه ات رو توی این خونه ببینم.
بهترین رو برات از خدای مهربون می خوام
سلام نگين جان ممنونم ازت خيلي محبت داري عزيزم
Deleteسلام لاله جون.جات خیلی خالیه اینجا.کاش دوباره برگردی .مطمعنم برا روحیه ات هم خوبه ،همیشه میگن اولین قدم یه ذره سخته ولی وقتی اولین قدم رو برداشتی بقیه اش حله. پس برگرد دوست نازنینم
ReplyDeleteسلام نيلوفر جان ممنونم عزيزم كه به يادم هستي
Deleteهفته ديگه سالگرد فوت پدرم است و من دو روز ديگه عازم ايران هستم انشالله وقتي برگردم سعي مي كنم باز هم در خدمتتون باشم