به عاریه گرفتن این سوال کلیشه ای من رو یاد دوران مدرسه, روزهای اول مهر و موضوع انشاء تابستان خود را چگونه گذراندید می ندازه. اون روزها که نمی دونستیم از تمام شدن تابستون و سه ماه زنگ تفریح ناراحت باشیم؟ یا از اومدن پائیز و پوشیدن لباس و کیف و کفش نو مدرسه خوشحال ؟؟!!! شما رو نمی دونم ولی من اون روزها از یه هفته مونده به شروع مدارس, مرتب روپوشم رو می پوشیدم و هر بار به خودم قول می دادم, امسال حسابی از وسایلم نگه داری می کنم و نمی ذارم حتی یک ذره هم خاکی بشه. مقنعه ام رو بعد از هر بار رژه رفتن جلوی آینه, با چنان وسواسی آویزون می کردم که مبادا خط اتوش بهم بخوره و بهش بی احترامی بشه و اگه کسی بهم می گفت این وسواس ها مال دو روز اول است, زیر بار نمی رفتم که نمی رفتم.
کتابهام رو چنان میلی متری جلد می کردم که انگار با خط کش علامت زده ام و اون لحظه حتی فکرش رو هم نمی کردم این کتابها همونهایی خواهد بود که وقتی دوباره تابستون می شه، از ذوق تموم شدن مدرسه دونه دونه ورق هاش موشک می شه و تو حیاط با صفای خونه مون به پرواز در میاد و در صدای ذوق زده و کودکانه من و خواهر برادرم گم می شه.
؟؟؟
؟؟
؟
ببخشید ... اینکه یلدا و شب یلدا چه ربطی به روز اول مدرسه داشت رو من خودمم نفهمیدم :))))))))
بگذریـــــم ... این جمله کلیشه ای خیلی از خاطرات خوش گذشته رو در من زنده کرد و یلدا هم مثل نوروز و هر مناسب دیگه ای که به دور هم بودنها ختم می شه, بهانه ای شد تا دلتنگی ها و بغض های روی هم تلنبار شده ام، سرریز کنه ...
کتابهام رو چنان میلی متری جلد می کردم که انگار با خط کش علامت زده ام و اون لحظه حتی فکرش رو هم نمی کردم این کتابها همونهایی خواهد بود که وقتی دوباره تابستون می شه، از ذوق تموم شدن مدرسه دونه دونه ورق هاش موشک می شه و تو حیاط با صفای خونه مون به پرواز در میاد و در صدای ذوق زده و کودکانه من و خواهر برادرم گم می شه.
؟؟؟
؟؟
؟
ببخشید ... اینکه یلدا و شب یلدا چه ربطی به روز اول مدرسه داشت رو من خودمم نفهمیدم :))))))))
بگذریـــــم ... این جمله کلیشه ای خیلی از خاطرات خوش گذشته رو در من زنده کرد و یلدا هم مثل نوروز و هر مناسب دیگه ای که به دور هم بودنها ختم می شه, بهانه ای شد تا دلتنگی ها و بغض های روی هم تلنبار شده ام، سرریز کنه ...
برای امسال دوست داشتیم به یه سبک ایرانی به استقبال یلدا بریم و از اونجا که توی افریقا خیلی خیلی سخته بتونی سنتهای ایرانی رو به همون شکل اصیل خودش به اجرا در بیاری، تو این فکر بودیم چطور می تونیم از حداقل امکانات بیشترین استفاده رو ببریم. تا اینکه ایده کرسی و سرما و زمستون و شلغم و لبوی داغ و چایی تازه دم قند پهلو به ذهنمون رسید و برای من هیجان طلب چه چیزی بهتر از این. اما واقعیت اینه که هر چه به یلدا نزدیک تر می شدیم دلتنگی من بیشتر می شد و اراده ام سست تر و اگه به خودم بود بی خیال همه این هیجانها می شدم. اما همسرم, مصطفای عزیزم که توی این چند سال همه جوره دلتنگی های من رو تحمل و هر بار با صبوری ها و مهربونی هاش به زندگی دلگرم ترم کرده, بدون اینکه منتظر من بمونه همه کارها رو آماده کرد و من رو در مقابل عمل انجام شده قرار داد و این باعث شد تصمیم بگیرم یلدامون رو با پشت صحنه ها و آماده سازی هاش براتون بذارم تا تبریک یلدا رو از یه عکس و نوشته تکراری خارج و شما رو هم در این ضیافت ساده اما با صفای خودمون شریک کرده باشم.
اگه نظر من رو بخواین هر چیزی شرایط و ویژگی های خودش رو می خواد تا بتونه اون حس نوستالژیک رو در آدم زنده کنه. وقتی در افریقایی و گرما بیداد می کنه نمی تونی یلدا رو اونطور که باید, حس کنی و باور کنی که شب یلداست. اما این کرسی امسال ما عجیب من رو به این حس نزدیک تر کرد. خصوصا وقتی به جای نشستن روی مبل و تشریفات, به یاد قدیم و کرسی هاش ... روی زمین نشستیم و میوه خوردیم و تخمه شکوندیم و گل گفتیم و گل شنفتیم.
به هر حال کرسی گذاشتن و سفره قدیمی پهن کردن امکانات خودش رو می خواد, چیزایی مثه مجمع بزرگ مسی, لحاف دست دوز ساتن, بالش های بزرگ سرخ ومخملی, ظرفهای قدیمی, سفره بته جقه ای, سماور ذغالی و خلاصه هر چیزی که یه کرسی اصیل باید داشته باشه که فراهم کردنش اینجا توی افریقا از غیر ممکن هاست. اما از اونجا که کار نشد نداره, در دیگ و پرده ساتن و خلاصه همه این چیزهایی که در زیر می بینین, به ما کمک کرد تا بتونیم کرسی یلدامون رو هر چه بیشتر به کرسی ایرانی نزدیک کنیم.
و البته پنکه ای گذاشتیم تا کمی طنز و خنده هم چاشنی این شب نشینی کرده باشیم.
در هر حال یلدای امسال هم گذشت. جای همه عزیزانمون در کنار ما و جای ما در کنار اونها خالی بود که اگه این فاصله ها نبود شبی پرخاطره در کنار خانواده خودم و همسرم می داشتیم. اما ... اما از همه این حرفها گذشته دوستان خیلی خوبی داریم که با حضورشون در کنارمون باعث شدن و می شن کمتر احساس دلتنگی کنیم و همین رفت و آمدهاست که گذشت این روزها رو برامون قابل تحمل تر می کنه.
در هر حال امیدوارم هر گوشه از این دنیای پهناور که هستید همیشه خوش باشید و هر شبتون پر خاطره باشه.
و ممنونم که با ما همراه بودید :))
دست آقای همسر درد نکنه که اینقدر به لاله جون کمک کرده .....آفرین ن ن ن
ReplyDeleteبه هر حال اگه این همکاریها و قوت قلبهای زناشویی نباشه ، واقعا زندگی تو غربت سخت میشه
امیدوارم که همیشه به شادی و سلامتی زندگی رو بگذرونید
ممنونم گیلدا جون خیلی لطف داری عزیزم
Deleteولی کاملا درست می گی این قوت قلبها تنها چیزی است که آدم رو به ادامه راه مصمم تر می کنه
*** امیدوارم ما هم همین نقش رو برای همسرانمون داشته باشیم
داستان واقعی و تصویری بسیار زیبایی بود لاله جون:) دستورهای آشپزی رو با این دقت نمیخونم که این پست رو خوندم :) خوش باشی همیشه... مطمئناً پسر گلت بیشتر از ...همه کیف کرد که اینها رو دید. از حالت کمک کردنش میتونی بفهمی
ReplyDelete:)) ممنونم زارا جان
Deleteامیدوارم شمام شب یلدای خوبی رو پشت سر گذاشته باشی و همیشه در کنار خانواده خوش
*** باشید
عزیز دلم ؛ چقدر پست دلنشینی بود ؛ توش همه چی بود ؛ از شادی و خاطره و نوستالژی بچگی و کلی هم کار یاد گرفتیم برای کرسی زدن ؛ دست اقای همسر درد نکنه که چقدر به دل خانوم مهربونش اهمیت میده ؛ امیدوارم همیشه و همیشه و همیشه شاد و خندان و خوشبخت باشین
ReplyDeleteیلدات مبارک عزیزم :**********
مرسی رز مهربون
Delete**** ممنونم ازت عزیزم و امیدوارم توام همیشه در کنار صنم خوشگل و همسرت شاد باشی
:) بازم ممنون
لاله جون سلام شب یلداتون مبارک.امیدوارم همیشه کانون خانوادتون گرم گرم باشه دست آقاتون هم درد نکنه خیلی عکسهای با احساسی شده .موفق باااااشی دوست خوبم
ReplyDeleteسلام نسرین جون
Delete*** خیلی ممنونم عزیزم :) یلدای شمام مبارک
لاله جان اول برات ننوشتم چون دوست نداشتم ولی منم مثل خودت هر مراسم ایرانی که میشه واقعا دلتنگ میشم دوری از خانواده و هر شرایط دیگه ای من با تک تک عکسات گریه کردم .امیدوارم همیشه موفق باشی دیگه روزگاره و هر کدوممون یکگوشه ای از این دنیا هستیم
ReplyDeleteنسرین جان شرمنده تم, همین الان کامنتت و دیدم رفته بود بین اسپم ها
Deleteالهی بمیرم... من و ببخش اگه ناراحتت کردم عمیقا حست و درک می کنم و می فهممت. می گن دنیا دو روزه ولی چه می شه کرد که سهم ما از این دو روز, دوری و جدایی از عزیزامون است
به هر حال بازم ازت معذرت می خوام و امیدوارم روزی این دوری ها سر برسه و خوشحالیت رو ببینم
***
سلام عزیزم. خیلی خوبه. مطمئنم با این کارتون یه عالمه انرژی مثبت دادید هم به خودتون و هم به همه اونایی که اینجا رو میبینن.
ReplyDeleteامیدوارم روزای قشنگ رو کنار اونایی که دوستشون دارید، قشنگ تر بگذرونید.
شاد باشی.
سلام زهرا جان ممنونم از لطفتون
Deleteامیدوارم شمام به همه خواسته هاتون برسید, ضمنا از روی آی دی پروفایلتون متوجه شدم
*** وب سایت دارین. حتما بهتون سر می زنم و از آشنائیتون خوشحالم
شمام موفق باشین و ممنون
لاله جون همین رو میتونم بگم عزیزم خیلی با سلیقهای خانمی . ایشالا هر روزتون به خوبی خوشی و شادی بگذره عزیزم .
ReplyDelete*** ممنونم عارفه جون ... انشالله توام در کنار یکتا جون و همسرت همیشه شاد باشی
Deleteهی وااااااااااااای من میدونستم حتما یلدا رو میومدم خونه شما :))
ReplyDeleteهمیشه خوش باشید
Delete:))) مرسی لیلا جون, هنوزم دیر نشده؟؟
مائم قول میدیم یه سفره عین همین برات پهن کنیم
*** ممنونم عزیزم, همینطور شما
خیلی خیلی زیبا و سنتی شده ، حفظ سنت با کمک از مدرنیته خودش عالمی نداره.......ولی آخر نگفتید یلداتون را با کدوم دوستانتون گذروندین؟واقعا به این دوست محترمتون داره حسودیم میشه! آخه چی میشد ما جای اون دوستتون بودیم. خوش بحال دوستتون که میتونه از این همه هنر شما از نزدیک بهره مند بشه.از صمیم قلب آرزومند آرزوهایتان در این شب عزیز هستیم..ارادتمند محمدهادی.فرزانه.محمد
ReplyDelete
Deleteممنونم آقای دکتر *** فقط متوجه نشدم حفظ سنت با کمک از مدرنیته خودش عالمی داره یا نداره؟
دیگه اینکه مگه من گفتم ما یلدا رو با دوستامون گذروندیم؟؟؟ اصن می کی ام؟ اینجا کجاس؟؟
:))))
ممنونم و امیدوارم شمام همیشه در کنار خانواده شاد و سلامت باشید
***
لاله جون با دیدن این پست اول چیزی که به ذهنم اومد این بود: آفرین به ابتکارش! نیرویی که باابنکار تو زندگی میاد بی نطیره! پره طراوت و شادابی ! راستی دست همسرتون هم درد نکنه! خیلی لذت بردیم! هم از دیدن عکس ها! هم از سلیقه خانوم خونه! هم ازاین خانواده گرم و صمیمی! همیشه شاد باشین
ReplyDeleteممنونم شبو جان، خيلي لطف داري عزيزم
Delete:)) *** اميدوارم توام در كنار خانواده هميشه شاد باشي
لاله جون با دیدن این پستت اشک تو چشمم حلقه زد، خیلی خیلی زیبا حس قشنگت ، ، دلتنگی واسه یلدا ، اون احساس بچگونه قدیم را نشون داده بودی ، سفره تو زیباترین سفره یلدایی بود که امسال دیدم . شاد باشی عزیزم
ReplyDeleteقربونت برم الي جون مهربون، راستش از بس دلتنگم، بدون اينكه فكر كنم چي بنويسم خودش فوران مي كرد
Delete:)
به هر حال ازت ممنونم دوست گلم و خوشحالم كه خوشت اومده
***
سلام لاله جون شب یلدات مبارک اونقدر که تو توی اون جای دوررسم ورسوم رو بپا کردی واینقدر با حس جشن گرفتی ما اینجا توی ایران اینقدر حس بکار نبردیم.بهرحال همیشه خوش باشی ودرکنار اون هاییکه دوستشون داری با دلی آرام وخوش وسرشار ازمهر بانی زندگی کنی
ReplyDeleteراستی من لینک شما رو انجام دادم
سلام مريم جان
Deleteممنونم از لطفتون و يلداي شما هم مبارك
چشم عزيزم، منم شما رو لينك مي كنم
موفق باشيد
*****
لاله جونم قبول نیست ... این ایده من بود برای یلدای امسال که فرصت نکردم اجراش کنم و همین جور بکر گذاشته بودم برای سال دیگه :))))))
ReplyDeleteحالا دیگه نمی تون پز ابتکارمو بدم :)))))))
من ساعت 8 شب تازه میز چیدم و قبل از ساعت 9 عده ای موجود شکمو نذاشتن یک شمع روشن کنم لااقل و :D
ولی از همه اینا گذشته کرسی شما خیلی کرسی شده هااااا ... بسی کیفور شدم از تماشای این عکسها و خوندن این حس نوستالژیک ... دست آقای همسر و خودت درد نکنه .. الهی همیشه سلامت باشین و عمر شادیهاتون دراز باشه و یک روزی کنار بامداد جان و عروس جان و نوه هات دور همچین کرسی بشینین و یلدا رو به صبح برسونین و از بودن کنار هم لذت ببرید
یلدای گذشته ات هم مبارک
ای جانم من و بردی به روزایی که باید بشینم پای سمار چایی بریزم و نوه ها از سر و
Delete:)))))) کولم بالا برن
ممنونم بهار عزیزم ♥ ضمن اینکه از حالا منتظرم ببینم شما سال دیگه چطور یلدا رو جشن می گیری, دیرتر و زودترش اصن مهم نیست مهم اون ذوق و اهمیتی است که به برگزاری سنتهامون می دیم
*** یلدای گذشته توام مبارک
یک چیز دیگه ام یادم رفت بگم !
ReplyDeleteخودمونیم ها... شما تو دیار غربت چقدر ظرف و ظروف و ملحقات سنتی دارید ... من هرچی نگاه می کنم 1/4 اینا رو هم ندارم ... خوب شد قضیه کرسی ملغی شدااااا وگرنه عرض خود برده بودیم رسماااااااااا :))))))))
:)))))))))))
Deleteمرسی عزیزم علتش اینه که من و همسرم هر دو به وسایل سنتی و آنتیک علاقه داریم
ولی از من می شنوی جا نزن ایده خیلی خوبی است خصوصا اگه با کرسی و شب های زمستونی زیر کرسی خاطره داشته باشی. من همه ش یاد خونه مادر بزرگ مرحومم می افتادم
***
لاله جون عالیه دستت شما و آقای همسر درد نکنه با این ایده زیبا. واقعا لذت بدم
ReplyDeleteممنونم یاسمین جان
Delete*** خیلی لطف داری عزیزم
یلدات مبارک خیلی خوش سلیقه این و مهمترین اینکه تونستی با روحیه خوبی دلتنگیهات رو به لحظات شیرین زندگیتون تبدیل کنی این درس زندگیست اصلا شعار نبود حرف دلم بود چون هنر می خواهد حتی برا ما که تو ایران هستیم همیشه سلامت و شاد با هم باشین
ReplyDeleteممنونم زهرا جان
Deleteمنم تمام چیزهایی که گفتم و نوشتم از ته دلم بود
و امیدوارم هر جا که هستی شادی رو از عمق وجودت حس کنی
*** بازم ممنون از لطفت
سلام لاله جان. خوابم نمیرفت ، اومدم یه گشتی در فیس بوک بزنم روی فریتاتات کلیک کردم نمیدونم چه طوری سر از این عکس ها در اوردم ...باور میکنی از قشنگیش و با مزه گیشون قند تو دلم اب شد...خیلی کیف کردم. شما احیانا معلم یا دبیر نبودید؟خیلی فلسفی هستی...
ReplyDeleteسلام مصی جان ممنونم ازت
Deleteنه متاسفانه من هیچ وقت معلمی نکرده ام و رشته تحصیلی ام روانشناسی است
اما تا یادم است با نوشتن بهتر از گفتن تونسته ام خودم رو خالی کنم و وقتی دلتنگم کلمات بدون اینکه بخوام یا حتی دوباره خوانی بشن خودشون پشت سر هم میان و من می نویسم و حالا که جایی و فرصتی پیدا کرده ام و خوانندگانی سرتون رو با نوشته هام درد می یارم
:))
*** بازم ممنونم ازت
واقعا لذت بردم...خدا همگیتون رو برای هم حفظ کنه.
ReplyDeleteممنونم مصی جان
Delete*** همین طور شما و خانواده محترمتون رو